من دختری هستم از جنس خاک و کویر و آسمان آبی! من اینجام توی دل خاک و میون جمعی از مردم! عاشقش بودم خیلی زیاد و دوستش داشتم بی نهایت ولی شاید اونم عاشقم بود شاید دوستم داشت شاید نمی دانم!
آدمهای کنارم مثل جمعه می مانند معلوم نمی کنند زوج هستند یا فرد پر از ابهامند....
دنیا را بغل گرفتیم گفتند: امن است هیچ کاری با ما ندارد، خوابمان برد. بیدار شدیم، دیدیم..... آبستن تمام دردهایش شده ایم. (حسین پناهی)
عشق آدم را داغ می کند دوس داشتن آدم را پخته می کند هر داغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود! شریعتی
فقط گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق می پوشند
عاشق که شدی کوچ می کنند
درد دارد وقتی چیزی را کسر می کنی که با وجود جمع زده ای
دستانم را محكم تر بگير.... من هنوز هم نمي خواهم تو را به دست خاطرات بسپارم
امروز دیگر رمقی برای زندگی برایم نمانده.مثل مرده ای شده ام که هرروز چند ساعت از گور بیرون می آورندش تا حسرت بخورد و وقتی به اندازه ی کافی شراب حسرت را زهر جان کرد، وقتی لیاقت مرگ یافت، دوباره به گور می برندش.من به دنیایی نگاه می کنم که دیگر تاب زندگی در آن را ندارم.من هنوز نمی دانم که چگونه می توان زیست وقتی هیچ چیز خوشحالم نمی کند.هنوز نمی توانم درک کنم که چگونه انسان از زیر بار درد بی آرزو ماندن جان سالم به در می کند.روزهاست که دنبال آخرین موفقیت و لبخند واقعی زندگیم می گردم.هست اما از آن دوردستهای گذشته ی زندگیم می باشد.عجیب است من اینروزها صحنه ای را خیلی گنگ و مات می بینم اما یادم نمی آید از کجا به من سرایت کرده.اصلا اگر هم خواب بوده چرا یادم نیست چه زمانی و چه مکانی.من می بینم که یک جسم خیلی سنگین و بزرگ در تاریکی شب آنقدر به من نزدیک است که اصلا قابل تشخیص نیست.انگار چیزی دارد به من برخورد می کند.انگار من بی حس و حال پاداش این روزهای سیاهم را خواهم گرفت و درویش ماورا برایم تحفه ی سبزی آنهم به سیاق خودش خواهد آورد.انگار خبر از چیزی می دهند که من انتظارش را ندارم.نه انتظار و نه جرات. زنده ام هنوز اما احساس زنده بودن نمی کنم.مرده ی متحرک هم نیستم چون حرکتی نمی کنم.من مثل گیاهی ثابت و آرام شده ام که در گلدانی گذاشته اندش تا شاید گردش سراینده ی روزگار اورا هم سزا باشد اما درونش طوفان و جهنمی توامان است که روزی دنیارا به تخمیر واخواهد داشت.انسانی که از داخل پوسیده و هیچ ارزش و آرزویی در خود احساس نمی کند و فقط زنده است چون جسمی دارد که آویزان دار دنیاییست که هرروز،
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
خودم و خودش و
جدایی و
آدرس
barandeltangi.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.