درباره ما


من دختری هستم از جنس خاک و کویر و آسمان آبی! من اینجام توی دل خاک و میون جمعی از مردم! عاشقش بودم خیلی زیاد و دوستش داشتم بی نهایت ولی شاید اونم عاشقم بود شاید دوستم داشت شاید نمی دانم! آدمهای کنارم مثل جمعه می مانند معلوم نمی کنند زوج هستند یا فرد پر از ابهامند.... دنیا را بغل گرفتیم گفتند: امن است هیچ کاری با ما ندارد، خوابمان برد. بیدار شدیم، دیدیم..... آبستن تمام دردهایش شده ایم. (حسین پناهی) عشق آدم را داغ می کند دوس داشتن آدم را پخته می کند هر داغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود! شریعتی فقط گرگها نیستند که لباس میش می پوشند گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق می پوشند عاشق که شدی کوچ می کنند درد دارد وقتی چیزی را کسر می کنی که با وجود جمع زده ای دستانم را محكم تر بگير.... من هنوز هم نمي خواهم تو را به دست خاطرات بسپارم

پیوند روزانه

حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون
پرده اسکرین

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


خودم و خودش و جدایی

هي نيوتن... تو كه دم از جاذبه مي زني مرا كشف كن... مني كه مدام غمها جذبم مي شوند...
دورادور
موضوع: <-PostCategory->

دورا دور عاشقت شدم
دورا دور نگرانت بودم
دورا دور عشق ورزیدم
و حال
عاشق شدن و عشق ورزیدنت به دیگری را
دورا دور می بینم
و از همین دورا دور می میرم !

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,|

سكوتم را شكست
موضوع: <-PostCategory->

سکوتم را شکست بعضی از حرف ها 
               
بعضی از نوشته ها
                                   ...
خیلی از نگاه ها
سکوتم را شکست خیلی از سکوت ها
              
سکوتم را شکست صداها و آه ها
                              
سکوتم را شکست بغض ها و اشک ها 
سکوتم را شکست آهنگ وبلاگ ها 
              
سکوتم را شکست آمدن و قهر کردن ها
           
سکوتم را شکست مسافر های بین راه ! نه ! دربست ها
نفسم را بریدند بی درد ها ... و امروز ، سکوتم را شکستند درد ها
          
سکوتم را ، شکستند نه اینکه خودم بشکنم
آهنگ تو به حرفم آورد ، همان آهنگ بی کلام
          
پس من اکنون سراپا فریادم..فریادی خاموش...
فریادی تو سری خور و دیوانه و گمراه
        
که در اوج سکوتم شکستم و اکنون فریادی مهیبم
فریادی گوش خراش
                               
آری من یک فریاد خاموشم

 

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,|

محکوم به سکوت
موضوع: <-PostCategory->

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر

آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر

ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای همواره در نظر، ای هنوز بی نظیر!

آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!

از کویر سوت و کور، تو مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!

این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر

دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر
 
مرابا خودت ببر، خسته ام از این کویر

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,|

تاب زندگی ندارم...!
موضوع: <-PostCategory->

امروز دیگر رمقی برای زندگی برایم نمانده.مثل مرده ای شده ام که هرروز چند ساعت از گور بیرون می آورندش تا حسرت بخورد و وقتی به اندازه ی کافی شراب حسرت را زهر جان کرد، وقتی لیاقت مرگ یافت، دوباره به گور می برندش.من به دنیایی نگاه می کنم که دیگر تاب زندگی در آن را ندارم.من هنوز نمی دانم که چگونه می توان زیست وقتی هیچ چیز خوشحالم نمی کند.هنوز نمی توانم درک کنم که چگونه انسان از زیر بار درد بی آرزو ماندن جان سالم به در می کند.روزهاست که دنبال آخرین موفقیت و لبخند واقعی زندگیم می گردم.هست اما از آن دوردستهای گذشته ی زندگیم می باشد.عجیب است من اینروزها صحنه ای را خیلی گنگ و مات می بینم اما یادم نمی آید از کجا به من سرایت کرده.اصلا اگر هم خواب بوده چرا یادم نیست چه زمانی و چه مکانی.من می بینم که یک جسم خیلی سنگین و بزرگ در تاریکی شب آنقدر به من نزدیک است که اصلا قابل تشخیص نیست.انگار چیزی دارد به من برخورد می کند.انگار من بی حس و حال پاداش این روزهای سیاهم را خواهم گرفت و درویش ماورا برایم تحفه ی سبزی آنهم به سیاق خودش خواهد آورد.انگار خبر از چیزی می دهند که من انتظارش را ندارم.نه انتظار و نه جرات. زنده ام هنوز اما احساس زنده بودن نمی کنم.مرده ی متحرک هم نیستم چون حرکتی نمی کنم.من مثل گیاهی ثابت و آرام شده ام که در گلدانی گذاشته اندش تا شاید گردش سراینده ی روزگار اورا هم سزا باشد اما درونش طوفان و جهنمی توامان است که روزی دنیارا به تخمیر واخواهد داشت.انسانی که از داخل پوسیده و هیچ ارزش و آرزویی در خود احساس نمی کند و فقط زنده است چون جسمی دارد که آویزان دار دنیاییست که هرروز،


                                                     
یخ زیر پای آن کمی بیشتر آب می شود...

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,|

چقدر تنهایی بده...
موضوع: <-PostCategory->

♥ ♥ ♥ می بوسمت، میگی خداحافظ

این قصه از اینجا شروع میشه ♥ ♥ ♥

من بغض کردم، تو چشات خیسه

دست دوتامون داره رو میشه

تو سمت رؤیای خودت میری

میری و من چشمامو می بندم...

ما خواستیم از هم جدا باشیم

پس من چرا با گریه می خندم...

می بینمت ، میری ولی میری ، نمی بینی..

می بوسمت ، از من ولی دستاتو می گیری...

تو فکر می کردی بدون من،، دلشوره از دنیای تو میره...

اینجا یکی همدرد من میشه ،،، اونجا یکی دستاتو می گیره...

♥ ♥ ♥

گفتی که می تونی بری اما، بغض تو دستامو برام رو کرد...

ما هردو از رفتن پشیمونیم،،، جون دوتامون زودتر برگرد...

جون دوتامون...

می بینمت ، میری ولی میری ، نمی بینی..

می بوسمت ، از من ولی دستاتو می گیری...

.....

می بینمت ، میری ولی میری ، نمی بینی..

می بوسمت ، از من ولی دستاتو می گیری...

 

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,|

از تَهِ تَهِ دِلـــــ ...
موضوع: <-PostCategory->

گاهی آنقدر عاشقم که دلم برای ترانه کوتاهی که در

 

باران برایم خواندی تنگ می شود و دوست

دارم نام تو را بر سینه درختانی که  هنوز بالغ نشده اند حک کنم.

و گاهی آنقدر سردم که شکوفه ها را در باد رها می کنم

 

و در اتاقی از برف به خواب می روم...

گاهی آنقدر شاعرم که دوست دارم تا قیامت زیر

 

باران بایستم و برای پروانه های

خشک شده گریه کنم و گاهی  آنقدر سنگم که

 

دلم برای چشمهای تو تنگ نمی شود و

بوسه هایم را در دفترچه خاطراتمان ،

پنهان می کنم...

من...

نه شاعرم و نه نویسنده

و نه حتی عاشق...

تنها، زخمي ِ يك اشتباه ساده ام...

و حالا اینجا خانه درد دل های کاغذی من است

جایی برای تمرین نگفتن و حتی ننوشتن ،

براي همه ي آنهايي که بي تقصيرند...

تقديم به چشم هايي که در راه ماندند

و دل هايي که آنها را راندند....

تقديم به اشک هايي که

غرورشان شکست

و عهدهايي که

کسي آنها را نبست....

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,|

فریاد..!
موضوع: <-PostCategory->

خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
 
من به هر سو می دوم گریان
 
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ
 
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته ی سوزان
 
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
 
همچنان می سوزد این آتش
 
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحل
وای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
 
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
 
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم ،
گریان ازین بیداد
 
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
 
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
 
و آنچه دارد منظر و ایوان
 
من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
ز آن دگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود
 
تا سحرگاهان ، که می داند که بود من شود نابود
 
خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای ، ایا هیچ سر بر می کنند از خواب
 
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد...!

 

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:,|

یک دلیل
موضوع: <-PostCategory->

 

یک دلیل برای عاشق شدنم ، یک بهانه برای زنده ماندنم،

تویی آن دلیل و بهانه عاشقانه

یک هوای عاشقانه برای با تو بودن دستت درون دستهای من

این همان است آرزوی رویایی

این نفسی که در سینه ام است ، این قلبی که با تو به آرزوهایش

رسیده است ، این وجودی که محتاج وجود تو است، این احساسات،

همه در عشق تو جا گرفته است

ببین عشق تو چقدر مقدس است. که زندگی ام با تو دوباره جان گرفته است.

ببین چقدر دوستت دارم که خوشبختی را از لحظه ای که آمدی دیدم

حس کردم و باورش کردم!

به عشق همان روز، روز از عشق هم مردن ،

اینک عاشقانه همدیگر را می پرستیم تا به دنیا بگوییم

این ما هستیم که عاشق همیم!

می گذرد روزی، این شبهای دلتنگی

می گذرد روزی، این فاصله و دوری

می گذرد روزهای بی قراری و انتظار

می رسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهانه

و از ترس اینکه بهم نرسیم تاصبح را اشک ریختیم

عزیزم بیا در آغوشم

تو مال منی، دنیای منی

آرام باش که تا آخر دنیا و تا ابد در کنارت میمانم .

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:,|

دردناکه
موضوع: <-PostCategory->

چقدر دردناکه همه جا رو نگاه می کنم

 

ولی تو رو نمیبینم

 

ماه ها میگذره

 

سالها میگذره

 

اما تو هنوزم که هنوزه برنگشتی کنار من

 

شاید هم کسی رو  پیدا کردی که

 

شبا با با صدای اون بخوابی

 

شبا به اون بگی شب بخیر

 

صبحا به اون بگی صبح بخیر حالت خوبه

 

اگه کسی دیگه جای من رو گرفته

 

بهش نگو یه روزی هم یه نفر منو دوست

 

داشت که حاضر نبود حتی یه دونه از تارهای

 

موهامو با کسی عوض کنه

 

بهش نگو اخه ناراحت میشه

 

دلش میشکنه

 

اخه اونم با هزارتا امید باهاته

 

البته اگه اندازه من دوستت داشته باشه

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:,|

پسران آدم
موضوع: <-PostCategory->

از پسران آدم بیزارم...

بیزار... زار... زار

از هرچه ادعای عشق و دوست داشتن است حالم به هم میخورد

پسران آدم:

دلشون مال یه نفر دیگه است...

جسمشون مال یه نفر دیگه...

شناسنامه شون به نام کس دیگه...

 

عاشق لیلایند ...

با زلیخا تن می بازند ...

با ملوک السلطنه ازدواج میکنند !!!

 

بیچاره کسانی مثل لیلا که این وسط بازیچه به ظاهر مجنونها هستند که تا دیروز فکر میکرده است عاشق لیلاستو امروز که قلبش به نگاه شیرین می تپد تازه میفهمد آنچه تا دیروز خیال میکرده عشق است فقط یک حس زودگذر بوده و ... و بیچاره آن شیرینی که میپذیرد اولین تجربه عشق اوست!!!

چقدر احمقند دخترانی که باور میکنند کسی واقعا عاشق آنهاست بیچاره یه روزی میشه که میاد توی چشمات نگاه میکنه و میگه :

"خیال میکردم عاشقت هستم! امروز حس جدیدی دارم به آدم جدیدی که به من میفهمونه تا امروز اصلا عشق را نفهمیده بودم...."

و تازه از تو توقع داره که براش دعا کنی به عشقش برسه !!!

 

تا وقتی خودت را در اختیارش قرار نداده باشی میخواهد کشفت کند... اسم این اشتیاق و تپش را میگذارد عشق.... وقتی کشفت کرد دیگر برایش تازه نیستی... به دنبال جزیره کشف نشدنی است که وقتی نگاهش میکند نفسش بند بیاید... تپش قلب پیدا کند... دیگر تو را نمیخواهد که برایش عادی شده ای و وقتی کنار توست آرام است آرام

بیزارم... بیزار

دیگر از حرف و حدیث عشق بیزارم...

دیــگر از اینـهـمه تـکـرار بـدم می آید

از خودم - عاشق ِ بیمار - بـدم می آید

از مه آلـود شـدن در تـو و در آغـوشت

اینـکــه یکـهو شــده ام تـار بـدم می آیـد

از نگاهت که صبور است ولی با من نیست

نه به یـک بار ؛ که هر بـار بدم می آیـد

اینکه هی فکر کنی دور ِ تو می گردم من

چون مدادی سر ِ پـرگـار ؛ بدم می آیـد

سایه ها سخت شکستند مرا ؛ باور کن !

از خــزیدن پس ِ دیـــوار بـدم می آیــد

یا که هی فکر کنم : باز کجا رفتی تو !؟؟

پشت هر آتــش و سیگـــار ؛ بـدم می آیـد

زخمی و خسته ام از دست ِ خود و « آقایم »

اه ! ازایـــن ســلسله گفــتار ؛ بدم می آیـد

حق نداری سخن از عشق بگویی! باشد ؟

از شکـــر خوردن ِ بسیـــار ؛ بدم می آید

مصـــرع ِ آخر ِ این قائلــه حــرفی از تو :

«‌ از تو بانوی طلبکار بدم می آید »

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:,|

دیگه نیستم
موضوع: <-PostCategory->

دیگه نیستم

گفته بودم


روزه جداییمون روزه مرگه منه


یادته؟


یادته گفته بودم


یکیمون میمیره تا اون یکی جدا بشه


یادته


گفته بودم نذار اون روز برسه


یادته


دارم میرم، باید برم


طاقت موندن ندارم


نمیخوام ببینم


حلقه ی تو دستاتو


نمیخوام ببینم


انگشتی که یه روز ، از آن من بود


حالا نصیب دیگری شده


نمیخوام ببینم


لباسی که تنته قرار بود من بگیرم


نمیخوام صدایی رو بشنوم


که یه روز میخواس منو تو رو به هم برسونه


نمیخوام


روزه خوشحالیت با اشکای من خراب بشه


نمیدونم چرا این روز رسیده


اما رسیده!


حالا هم اینو که دستت رسیده


من همون جام ، همون جایی که وعده داده بودم


دیگه دیر شده


به کسی چیزی نگو دنبال منم نکن


به خوشی که پیش رو داری برس


من که رفتم تا نبینم


لحظه های رو که آرزوی با تو بودن داشتم


با مرگ من جدا شدیم ،جدا شدیم


به خاکسپاریم نیا ، تا زودی از یادت برم


به خاطره خودت بود ،نمیخواستم که یه عمر


چشامون تو چشمای هم گیر کنه


حسرت با هم بودن رو به دوش بکشیم


گفته بودم ، گفته بودم
حالا دیر شده من دیگه نیستم

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:,|

اگه میخوای بری
موضوع: <-PostCategory->

اگه میخوای بری برو، از تو دوباره میگذرم، نگاه به گریه هام نکن من از تو بی وفاترم،

تواشتباه عمرمی که دیگه تکرار نمیشی، این دفعه دیگه برنگرد توواسه من یار نمیشی،

نه غم میخوام نه خاطره فقط بذار رها بشم، تو این غریبی نمیخوام مجنون قصه ها بشم،

از توی قصه هام برو دیگه تو فکر من نباش تموم کن این غائله رو نمک رو زخم من نپاش،

همیشه بی گناه تویی، همیشه تقصیر منه، نگاه بی وفای تو همیشه طعنه میزنه،

بازم دارم میبخشمت این اشتباه آخره گذشتم از اشتباه تو شاید خدا هم بگذره،

 

دلخوشی من اینه که تورو دارم.......

نوشته شده توسط :دختر آسمان | لينک ثابت |دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,|



موضوعات

لینک دوستان

موبایل محسن
نفس های رو به غربت
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خودم و خودش و جدایی و آدرس barandeltangi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
آبان 1391
مهر 1391


نویسنده وبلاگ :

دختر آسمان

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 31
بازدید کل : 16805
تعداد مطالب : 22
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com